فرهنگ امروز/فاطمه موسوی: انارهای نارس به عنوان اولین تجربه کارگردانی حمیدرضا مصطفوی در دو بخش نگاه نو و سودای سیمرغ جشنواره امسال حضور داشت، این فیلم روایتی ضعیف از زندگی روزمره قشر پایین جامعه یعنی قشر کارگر است. فیلمی که با نمادپردازیهای ناپخته خود سعی میکند به سینمای معناگرا نزدیک شود، اما در این راه حتی به سطح قابل قبولی نیز دست پیدا نمیکند.
فیلم داستان زندگی انسیه و ذبیح را روایت میکند، آن دو در خانه ای در کنار خط راه آهن در اطراف تهران- دماوند- زندگی میکنند. انسیه و ذبیح هر روز برای کار به تهران می آیند، انسیه به پرستاری از یک پیرزن مشغول است و ذبیح نیز در برج بلندی جوشکاری میکند. اما حادثهای برای ذبیح رخ میدهد، روزی او از بالای بالابر برج به زمین سقوط میکند و به کما میرود...
انسیه و ذبیح با وجود مشکلات مالی و سطح زندگی پایین، روابط دوستداشتنی و صمیمانهای با هم دارند و به زندگی حداقلی خودشان قانع هستند، نهایت آرزوی آنها خرید زمین پشت خانهشان است، زمینی که میخواهند آن را به باغ انار تبدیل کنند اما در پایان حتی نمیتوانند این آرزوی کوچک خود را تحقق ببخشند، سرنوشت ذبیح به خاطر شغل خطرناکش محتوم به مرگ میشود و انسیه با فرزندی که در دل دارد سرانجامی نامعلوم برایش رقم میخورد.
انسیه زنی است چادری از قشر پایین جامعه، که وقتی وارد بیمارستان می شود و با نگرانی در راهروها حرکت می کند، چادرش دو سوم قاب تصویر را می پوشاند. او سر و وضع و ظاهری متناسب با وضعیت زندگی فقیرانه خود دارد، هنگام راه رفتن میلنگد، لنگیدنی بیدلیل که باعث آزار مخاطب میشود، کارگردان مشخص نمیکند که این وضعیت انسیه ناشی از چیست، آیا این لنگیدن نشانی است بر وضعیت نامناسب این خانواده و یا کارگردان با معرفی اینگونه انسیه میخواهد ضعف و یا دردمند بودن او را برساند. رفتار او بعضاً به عقب افتاده ها شباهت می یابد و گاه لهجه دارد و گاه ندارد.
جامعه ترسیم شده در فیلم شامل افرادی هستند که روابط انسانی و عاطفی خوب و دلنشینی با دیگران دارند و دلسوز و غمخوار همند و همیشه پشت همدیگر هستند، خود انسیه رابطهای دوستداشتنی و صبورانه با پیرزنی-طوبی سادات- که از او پرستاری میکند دارد. صاحبخانهآنها هم خانمی است که هوای انسیه را دارد و رابطه دو طرفه خوبی میان آنها برقرار است. همکار ذبیح نیز هنگامی که برای او این حادثه مرگبار رخ داده او را به بیمارستان رسانده و برای وضعیت او دردمندانه نگران است، پرستار و دکتر نیز در این اجتماع با وجدان در قاب تصویر برای مخاطب ترسیم شدهاند. در پایان فیلم شاهد هستیم که انسیه، طوبی سادات را که مجبور شده است خانهای را که سالها در آن میزیسته ترک کند و به آسایشگاه برود را، به خانه خودش میآورد. کارگردان جامعه ایران را با این مشخصات به مخاطب خود معرفی میکند، جامعهای با ویژگیهای اخلاقی خوب اما شرایط زندگی نامطلوب...
فیلم بهگونه ای ناشیانه و تصنعی سعی در نمادپردازی میکند، ذبیح، تخم لک لکی را از زیر اتاق بالای- نمادی از طبقات بالای جامعه- برج پیدا کرده است و معتقد است که هر کس تخم لک لک پیدا کند برایش خوششانسی میآورد، درست در هنگامی که ذبیح دچار حادثه میشود هم فرزند عقبافتاده همسایه میگوید که در پشتبام خانه لکلک دیده است و در دل انسیه امید به برگشتن به زندگی ذبیح را میدهد.
همچنین انسیه می گوید پلکش می پرد و ذبیح می گوید این نشانه ی مهمان دار شدن است. در پایان نیز هم طوبی سادات به خانه ی آنها می آید و هم فرزندی وارد زندگی انها می شود. مخاطب نیز با فرض اینکه تخم لک لک خوش شانسی می آورد امیدوار است که ذبیح به هوش بیاید.
خانه انسیه و ذبیح در کنار ریل راه آهن است که با عبور قطار صدایی آزاردهنده بر فضای خانه حکمفرما میشود، اما پدیدهی ترسیم خانههایی در اطراف راه آهن در سینمای ایران به کلیشهای خسته کننده تبدیل شده است، کارگردانان اغلب برای به تصویر کشیدن زندگی اقشار پایین جامعه به سراغ ترسیم زندگی شخصیتهای داستانشان در فضایی نزدیک به ریل قطار میروند تا با نمایش صحنه عبور قطار خلاهای داستانی خود را پر کنند و فضایی دراماتیک و نمادپردازانه ایجاد کنند.
صدای احمدی نژاد که از رادیوی ماشین به گوش می رسد و درباره ی یارانه ها صحبت می کند نیز همچون راه آهن خوب پرورانده نشده. علاوه بر این ایرادات دیگری در فیلم وجود دارد که بدجوری توی ذوق می زند. مثلاً در بیمارستان پرونده ی ذبیح را داده اند دست عمو یا دایی او(مهران رجبی) و او پرونده را ورق می زند و می گوید این ناقصه و ... یا انسیه هنگام آشپزی برای طوبی سادات هویج هایی که حلقه حلقه شده را روی تخته گذاشته و نگینی خرد می کند و می گوید: «طوبی سادات وقت نکردم هویج رو برات رنده کنم. حالا وقتی پخت می کوبمش که له شه» یک اینکه هیچ کس هویج را اینطوری خرد نمی کند. دو: خرد کردن هویج آن هم به این شیوه ی عجیب و ناشیانه از رنده کردن آن زمان بیشتری می گیرد. سه: اگر طوبی سادات نمی تواند هویج خرد شده ی پخته را بجود و لازم است انسیه برایش آنها را له کند پس چطور صبحانه نان سنگک می خورد؟!
به طور کلی انارهای نارس را میتوان فیلمی دانست که به قول کارگردان آن در مقام بازگو کردن دغدغههای زندگی قشر کارگر برآمده است اما این فیلم، تنها روزمرگیهایی ساده را بدون نگاهی زیباییشناسانه به تصویر کشیده است که نه از لحاظ داستانی و نه از لحاظ بصری جذابیتی برای مخاطب ندارد و با ریتم بسیار کندی که دارد بیننده خسته و دلزده میکند.
نظر شما